سر وعده نرسیدیم و کمی دیرشده است
اشک شاید که بر آن گونه سرازیرشده است
گونه ات سیب ترین میوه دنیای خدا
که لبم در هوس چیدن آن پیرشده است
چه بگویم چو بپرسی ز دل خسته من
کی ، کجا ، یا چه کسی باعث تاخیرشده است؟
دشمن خونیِ جان خودم از دیدن تو
با تو ذرات وجودم همه تسخیرشده است
دل من همچو سپاهی است که در حال شکست
عاقبت در غم عشق تو زمینگیرشده است
باورم نیست که تو با همه خوبی هات
دل دریایی ات اینگونه زمن سیرشده است
گرچه از فاصله دور مرا می خوانی
نوبت تا تو رسیدن به خدا دیرشده است
اشک شاید که بر آن گونه سرازیرشده است
گونه ات سیب ترین میوه دنیای خدا
که لبم در هوس چیدن آن پیرشده است
چه بگویم چو بپرسی ز دل خسته من
کی ، کجا ، یا چه کسی باعث تاخیرشده است؟
دشمن خونیِ جان خودم از دیدن تو
با تو ذرات وجودم همه تسخیرشده است
دل من همچو سپاهی است که در حال شکست
عاقبت در غم عشق تو زمینگیرشده است
باورم نیست که تو با همه خوبی هات
دل دریایی ات اینگونه زمن سیرشده است
گرچه از فاصله دور مرا می خوانی
نوبت تا تو رسیدن به خدا دیرشده است